top of page
Search

انگیزه فراهم آوری مجمع الجواهر


 



 

انگیزه فراهم آوری مجمع الجواهر


نیست لایق تا نویسم آنچه دارم درنهان

هستۀ مغزم بود خشکیده وژولیده جان

ازمن واین چُنتۀ خالی به جزوهم وخیال

چیزی دگرنیست یاران تادهم من ارمغان

زین سبب شرمنده ام درنزدارباب هنر

بهتراست لب بسته مانم تا گشایم من زبان

چون نباشد مغزومعنی درد سردادن چرا

عالمی را ازبروز جمله کردن سرگران

گرسخن را منفعت نبود خموشی خوشتراست

اهل دانش کی گشاید بی متاع باب دکان

آنچه دارم درحقیقت قابل گفتارنیست

 هرکه خواند نیست اوراحاصلش غیرزیان

زانکه من ازخودندارم چیزهای سودمند

خیردانستم که بنویسم کلام ازدیگران

ازدیار اهل دانش لعل کردم گدام

 باتواین بسپرده ام ای نکته فهم مهربان

نام مجمع الجواهرانتخابش کرده ام

برگزیدم این جواهر را زغورباستان

غنچه های فهم اندرسینه ام پژمان شده

 برسرریشم رسیده برف وگشتم ناتوان

شکردارم تاهنوز بامن قلم باشدمطیع

حسرتاگربرکشداین مونسم ازمن عنان

ای که ازگفتارمن جزلفظ بی معنی مخواه

مشت هذیان است که بسپردم به این عصروزمان

چیزدانان گربه میزان خرد سنجندکلام

نادما صدبارباید گفت یارب الامان





 
 
 

Comments


bottom of page