top of page
Search

داستان عزیز و نازک، دکتر محمد انور غور


داستان عزیز و نازک

عبدالعزیز فرزند محمدرضابیک، سال ۱۳۱۲خورشیدی، در قریه « زنده چشم » کشک کهنه بادغیس(فعلا مربوط هرات) ، متولد شده، تا دوران جوانی در محیط خانواده و مدارس دینی محل تربیت یافت، سواد آموخت، به شعر و ادبیات فارسی آشنا گردید، در ساحات بادغیس از جمله قادس و جوند مناطق جوالق، کوکچایل، لنگر، قره چقی، دره بوم، دشتهای لاله بای تا مرزهای هرات، غور، فاریاب و بلخ محشور گردید. شخصیت پرشور، کتاب دوست، شعردوست، خطاط، خوشنویس، خواننده خوش آواز، نوارنده بی نظیر دوتار، با کشش وجد و حال تصوف و عرفان آبستن اشتیاق آتشین عشقی بود تا درونمایه از خامی به پختگی و از پختگی تا سوختگی او می گردید. شبی در خواب، سیمای پری مانند یکی از خوبروبان عالم بنام « نازک » در رویایش متجلی می گردد، به او لبخند می زند، دلش را می رباید و نامش را« نازک » معرفی می کند. بعد از همان شب حال عزیز دگرگون می شود، صدایش رسا، طبع شعری اش شگفته و نام« نازک» ترجیع بند غوغای روزگار وی می گردد.

رخت آیینۀ شرق است نازک دلم در عشق تو غرق است نازک

میان خوبرویان دو عــالــم زمین تا آسمان فرق است نازک

نازک نام معشوق عزیز، تخلص عزیز و محراق مزاج آتشین او می باشد. تا آخرین روز های زندگی او وجود نازک بحیث معمای مخاطب آوازه ای عاشق مکتوم می ماند و کسی ندانست او کیست؟ از کجاست؟ شاید برای احتراز از یک عشق مجازی و یا مصلحت اندیشی از مخاطرات محیطی آن روزگار معشوق را معرفی نکرد و شاید هم نازک نام مستعاری معشوق واقعی بوده باشد.

چرا با مدعی یاری تو «نازک» چرا از من دل آزاری تو «نازک»

تمام عمر خود صرف تو کردم ندانستم ستمگاری تو «نازک»

دیری نپائید که آوازه غوغای عشق عزیز، اشعاز غنایی عزیز، صدای دلپذیر عزیز موازی با نغمه شوشکباب دوتار، در قریه و قشلاق، دشت و دمن و ایلاق، کوه و دره، محافل وجد و حال، مجالس شادی مردم، گردهمای های دراویش و ملنگ ها با آهنگ صدای عزیز با نام نازک طنین انداخت و مشهور ولایات سمت شمال و غرب گردید. حدود سالهای ۱۳۴۰ که ثبت آواز در نوارهای تیپ ریکاردر امکان پذیر می گردید همین اشعار پرشور عزیز نازک با صدای شور آنگیز او از حنجره خودش یا نواهای جوانان خواننده محلی در شهر و ده، در مهمانخانه ها در چای خانه ها، در رستورانها، در دخمه های کارگهه موتروانان مسافر بری طنین انداز بود، همه کس را مشتاق می ساخت و تا روز گار ما ادامه یافت . بنده( انور) دوبتی ها و غزل های عزیز نازک را در نوار های صوتی خواننده گان معروفی چون بای محمد بادغیسی دوتار نواز، ارباب عبدالکریم عینی سرچشمه ولسوالی شهرک غور دوتار نوازه و معلم غلام دستگیر خورسند سیبکی خواننده معروف تیوره حدود چهل سال قبل تا امروز شنیده ام و میشنوم.

عزیز نازک به دو نفر شخصیت های متصوف بنام های خلیفه ضیاالدین در قریه کوکچایل و خلیفه عبدالصمد قریه لنگر ارادت و اخلاص داشته نمونه شعر خود را بقلم خودش در صفحه دیوار مهمانخانه( خانقه) خلیفه عبدالصمد در سال۱۳۴۳ با خط نستعلیق مینویسد که گویا تا هم اکنون وجود دارد:

این دار مگر دار شفا خواهد بود امیدگهی شاه و گدا خواهد بود

بر شیفتگان مرحم دل می بخشد این خانقه ی مرد خدا خواه_د بود

هم مرکز سر قافله ی اهل یقین هم معدن آداب و حیا خواهد بود

عشاق چوعندلیب و بلبل در بزم سرگرم به هر شام و صبا خواهد بود.

سال ۱۳۴۵والی بادغیس خواست که عزیزنازک بحیث یک چهره مهم و مشهور هنری( شاعر، عاشق، خواننده، نوازنده دوتار، خطاط و خوشنویس) را به کابل اعزام کند تا در مراجع فرهنگی مرکز مملکت معرفی گردد و آهنگ های به صدایش در رادیو افغانستان ثبت شود، عزیر به این سفر رغبت نداشت اما روانه کابل گردید متاسفانه در مسیر راه هرات- قندهار ضمن یک حادثه ترافیکی در منطقه کشک نخوت(ولسوالی میوند قندهار) به شهادت رسید و همانجا در دیار « شهدای دشت میوند» دفن گر دید.

بیا به تربت ویرانۀ مــن کفن گلگون ز خون دیدۀ من

هنوزم انتظارم نازک گل نهی مرهم به زخم دیدۀ من

***

بیا ای نازک گل بر مزارم به چشم خود ببین احوال زارم

تن مجروح اندر خاک باشم جسد بی روح سودای تو دارم

***

ز هـجـــــران تو کی آرام گـیــرم نباشد غیر عشقت در ضمیرم

تو شادی کن، که شادی لایق توست مرا بگذار که با غم ها بمیرم

***

جدایی ها مرا جبر است نازک دو چشمم پایۀ ابر است نازک

وفا و مهــر تو ای نازک گل با من تا خانۀ قبر است نازک

***

دو چشمم در رۀ عشقت شده کور تنم از دوری و هجر تو رنجور

هوای مهــر تو ای نازک گل بمن همـراه بود تا خانۀ گـور

***

اگر نازک بپرسد حال زارم به شهر قندهار افتاده کارم

به زیر خاک باشم نازک گل اُمید وارم بیایی در مزارم

***

بلی ماجرای روز گار جوان سی وسه ساله ناکام در این دنیای فانی پایان یافت و پژواک صدای عبدالعزیز زنده چشم : هم نازک، هم شاعر، هم عاشق، هم شوریده، هم خواننده، هم دوتارنواز، هم خطاط و هم خوشنویس درخطه ای بادغیس، غور، هرات، فاریاب تا بلخ از این خراسان تا آن خراسان نیشاپور، سبزه وار، مشهد، بیرجند و بجنورد توام طیفی از عاشقان دلتنگ چون سیاه موی و جلالی، ملنگ و لیطان، طالب و سکینه و این هم عزیز و نازک تا روزگار ما طنین می اندازد.

گفته شد که عزیز خوش نویس بوده ، یک نسخه قلمی قرآن شریف به خط و قلم خودش نزد برادر اخیافی وی بنام ارباب محمد صدیق در قریه جوالیق قادس وجود دارد. برادر زاده های عزیز بنام های محمد رضا و غلام یحی ( فرزندان ارباب محمد صدیق)، پسر عمویش حاجی اسماعیل بیک، و نواسه عمویش محمد ابراهیم بیک در منطقه ی جوالیق زندگی می کنند. یک مجموعه اشعار عزیز نا زک حدود سالهای۱۳۷۵ به اهتمام مولوی ثاقب بادغیسی، مولوی عبدالقیوم قلعه نوی و پسرعمویش اسماعیل بیک در پاکستان به چاپ رسیده که سالها قبل من نسخه هایش را هم در ولایت غور و هم در کابل دیده ام(نویسنده).

تا اینجا سرگذشت عزیز نازک را از یادداشت های دانشمند گرامی عید محمد عزیزپورمنتشره ی جام غور( با اندک تصرف) معرفی کردیم و این هم فقط چند نمونه اشعارش از همان یاد داشت ها:

دو بیتی ها

شنیدستم که بلببل فصل نوروز به گل گفت ای انیس قلب پُرسوز

تو حسن نازک و خـال و صـفا را ز گلبرگ لــب نازک بیـــاموز

***

سر زلف سیاه را کن پریشان صفا کن صورت خود نازک جان

بدر شو لحظۀ بر بام قصرت که تا بیند عزیزت ماه تابان

***

مرا هستی بود یک جان شیرین فدای چشم مست و زلف و پرچین

که امشب عید قربان است نازک به خونم دست و پا را ساز رنگین

***

ز کــــوهستان کابل تا به پایزر هرات و چشت و غور و ملک ساغر

بگشتم من ندیدم مثل نازک ز ســرحد قجر تا مـــلـــک بربر

***

دلم را قد رعنای تو خون کرد تنم را عشوۀ نازت زبون کرد

دو چشم سرمه ریزت نازک گل مرا در عشقبازی رهنمون کرد

***

کـجـایی نازک شیرین زبانم انیس و مونس و روح و روانم

من از دست جفاهای تو نازک فــرار اندر محـــال چغچرانم

***

کجــایی نازک شیرین لقایم نمیدانم ز غشقت در کجــایم

اگــــر از حال زار من بپرسی مـقیـــم روضۀ شیر خدایم

***

غلام نرگس مستانم امـــــروز میان آتش سوزانم امـــروز

من از دست جفاهای تو نازک فـــرار دولت ایرآنم امروز

***

بگشتم کشور کاووس و کی را غراق و هند و چین و ملک ری را

عزیزان «نازک» شیرین شمایل گلستان کرد ملک «غرچه قی» را

***

قلم از دست من سر میشه نازک زمین از اشک من تر میشه نازک

درین دنیا مــرادم را ندیدم خدا قاضی به محشـر میشه نازک

***

به پای آستان پیر لنگــر عزیز افتاده است با دیدۀ تر

ز بعدش از خدا اُمیدوار است کــه آید بوی نازک از برابر

***

گل رویت به هر گلزار فرد است اگرچه رنگ زیبای تو زرد است

به جنت گــــر نباشد نازک مــن دلــم از جنت فردوس سرد است

***

بگشتم ترک و تاجک و مغل را تمام ملک ساغر، سرپل را

بگشتم من تمـــــام آن ولایات ندیدم مشعـل نازک گل را

***

فتادم در هـــزاران آفت بد نبودم واقف از قانون این حد

تغافل می زنند این نازک گل ستمکاران تیر انداز «گنبد»

***

جهان امروز یکسر کامیاب است عزیز در نار هجران دل کباب است

نقاب از روی، آزادی برافراشت هنوزم نازک مــــن در نقاب است

***

هری را مسکنم کردی خدا یا زغــــــم پیراهنم کردی خدایا

طناب زلف نازک بود زنجیر که طوق گردنم کردی خدا یا

***

غزلها

بهار از مهر بنموده جبین را لباس ناز پوشیده زمین را

سحرگاه «نازک» شیرین شمایل پریشان کرده زلف عنبرین را

نسیمش چون دم عیسا دمیده روان بخشیده دلهای حزین را

فلک گـردیده ارباب عنایت به کـــــف آورده جام نازنین را

ازآن ساغر جهان گردیده گلزار جلا داده است سنبل یاسمین را

بهر سو لاله و نسرین دمیده شکسته زلف او بازار چین را

حنا اندر تبسم آوریده چو غنچه آن لب پر انگبین را

ز خاطر برده چشم نیمخوابش خرام نرگس باغ برین را

به اثبات جمـال¬ عندلیبان به دوش آورده بار آخرین را

عجب نبود اگر یک جرعه بخشی ز گلزارت عزیز دل غمین را

***

رُخت خرشید و دُر باشد مراتب جبین از مشتری و زهره قالب

قمر سی روز رحمت دیده باشد به تاق هردو ابرویت مناسب

مریخ از چرخ هفتم دارد آهنگ که تا بر درگهت باشد مقارب

عطارد مست و بیخود گشت آن دم که شد از ساغر وصل تو شارب

زهل چون زهره از بالا فرو شد که سجده سازد اندر تیغ حاجب

چو حسنت پرتو اندازد به بالا هزیمت میشود جمع کواکب

نقاب از رخ براندازد به یکسو رجوع بندگی سازد مکاتب

نفس اند ر امید خاک پایت به تابوت روان گردیده راکب

برای شستن پای تو « نازک» دو چشمم ابر نیسان است راطب

ز آدم تا ملــک حور و پریزاد به گردن طوق اتباع تو واجب

ز کل خوب موجودات عالم به دربارت همه مخلوق طالب

لب لعلت مسحا را حیات است هزاران جوی کوثر را به جانب

خدا افروخته شــمــع تو نازک که صمٌ، بکمٌ، عمیٌ هست راعب

نوازش کــــن عزیز بینوا را که از کردار خود گردیده تایب

***

نسیم صبحدم از روی عادت بکــن به جانب یارم ارادت

رسان به آن بت شیرین شمایل سلامم را تو از روی صداقت

بگو از دوری رویت حزینم نمانده در وجودم تاب و طاقت

ز حال کشتۀ شمشیر عشقت نمی پرسی تو از روی لطافت

به پابوست اگر کمتر رسیدم نِیَم زین ما جرا هرگز ملامت

بدین چند روز ایامی جدایی به زندان غمت دارم ندامت

مرا درعالم است یک جان شیرین فدای توست از روی صداقت

ز دار زلــف پیچا پیچ « نازک» نجاتم نیست تا روز قیامت

ولیکن کشتۀ صبر و تحمل شده توفان هجر و اشتیاقت

خرامان شو به بازار غریبان الا ای دلبر صاحب شجاعت

نبینی گر به سویم از رۀ عشق به نزد عاشقان دارم خجالت

مرا خوشتر بود از باغ رضوان به دوزخ گر همی یابم وصالت

عزیز در کنج زندانخانۀ غم ندارد باک گر ناید سلامت

***

به ایمان چشم مستت راه زن شد پریشان صاحب هر انجمن شد

به تیر ناوک ناز نگاهـــت به خاک دهر برابر مثل من شد

چو تیغ ابرویت شوری برافروخت سراسیمه غـــزالان ختن شد

ببین که ماتم درد و فـــراغت چو نیش مار هردو در بدن شد

ز بهر شور و آشوب دو زلفت فلک اندر تحیُر مثل من شد

زبون از قامت سرو تو شمشاد خجل از خنده ات گل در چمن شد

دل از دست رفیقان بداندیش همه چون غرق در خون بدن شد

نباشد هیچ آرام و قـــــرارم به جانم آتش آن گلبدن شد

عزیزم در تمنای تو « نازک » فنا در باد همچون کوهکن شد

***

به طفلی از سراقت گشته ام پیر مزن بر سینۀ مجروح من تیر

نتابم سر ز فرمان تو« نازک» که تا خاک لحد سازد سرم زیر

کمند گردنم موی تو باشد دو پایم با محبت گشته زنجیر

به بستر جسم من پوسیده از درد ز درد عشقت ای شاه جهانگیر

فغـان دارم ز زخم خنجر تو اگـر لقمان کند صد گونه تدبیر

بجانم هست از درد تو نازک بگوشت ناله ام ناورده تاثیر

محرر گر شود کل خلایق نیارد شمۀ وصف تو تحریر

مصنفهای عالـم را سراسر زبان قاصر بود از مـدح تقریر

عزیزت شاد باشد «نازک» گل که هفت اقلیم را کرده است تسخیر

***

به خشمی یا به نازی یا به خوابی و یا سر گرم مینای شرابی

و یا درمـــاندۀ مشاطۀ تو به کار پودر و عطر و گلابی

و یا در بزم محبوبان نشستی خمار باده و چنگ و ربابی

به آیینه مگر کردی تماشا به خود مایل شدی در پیچ و تابی

و یا رنجیده ای از مستمندان که پنهانی بر ایشان در عتابی

نظـر افگــن بحال دردمندان اگـــر تو مایل خیر و ثوابی

غضب آلوده ای امروز« نازک! » عزیزت را نمیگویی جوابی

***

ree

 
 
 

Comments


bottom of page