Search
شعری از الحاج دهزاد
- نویسنده: مدیر سایت
- Apr 23
- 1 min read

یا هو
من ماندم و این ناله و فریاد و دگر هیچ
از چشم همه یاد من افتاد و دگر هیچ
در محضر من غیر خودم هیچکسی نیست
فانی شده ، هی میروم از یاد و دگر هیچ
ایام جوانی و صباوت به فنا رفت
خم گشت کنون قامت شمشاد و دگر هیچ
دوران کهولت شد و ایام زهیری
فرسودم ازین حالت نا شاد و دگر هیچ
تکرار کجا میشود آن لحظه میسر
کز قید قفس من شوم آزاد و دگر هیچ
افسوس که ناید به سرم باز جوانی
افزون شده این درد تو دهزاد و دگر هیچ
Comments