top of page
Search

شعری از سید آقا سادات

به نزدت گرچه ناچیزم، مرا اینگونه باور کن

که من از عشق لبریزم، مرا اینگونه باور کن


منِ ژولیده ظاهر را بغل کن، کانِ زر باشم

مَبین اینگونه ها ریزم مرا اینگونه باور کن


مبــادا حس بویــایی نداری یا نمی بینی؟

که من یاسِ دلاویزم مرا اینگونه باور کن


به آن در میزنی خود را، و یا تاجر نمیباشی

من از جنس قنــاویزم مرا اینگونه باور کن


من آن فصلِ بهارانم که روزی میرسد از راه

اگـــر درگیــر پـاییـــزم، مرا اینگونه باور کن


هزاران غنچه خواهم کاشت صحرایِ دلت را، گر

خــدا خواهد به پا خیــزم مــرا اینگونه باور کن


به دنیا آمدم با عشق، و عاشق میروم چونکه

به عشقِ «حق» گلاویزم، مرا اینگونه باور کن


سخن از صدق دل باشد هرآنچه گفت "ساداتم"

چو من، از کذب پرهیــزم، مرا اینگونه باور کن


مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

۱۴/۰۲/۱۴۰۳

 
 
 

Comentarios


bottom of page