top of page
Search

شعری از هارون بهیار

پهن کرده گیسوانت خرمنی را بین ما

گونه‌های تو کشانده گلشنی را بین ما

از حسودی آمدم یک‌راست پیراهن شدم

بلکه نگذاری دگر پیراهنی را بین ما

دوست دارم آنقدر با هم بیامیزیم که

هیچکس قادر نباشد سوزنی را بین ما...

سرد و بی روحی؛ گمانم ساحرانِ عاشق‌ات

جابجا کردند در شب دشمنی را بین ما

حرف مردم را نکن باور؛ دروغی بیش نیست

عشق تو هرگز نمیارد زنی را بین ما

نا امیدم نا امید از دیدن رویت؛ مگر

مرگ بگذارد قرار دیدنی را بین ما

 
 
 

Comments


bottom of page